معطر شویم

۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞
۞ *•.¸.•* بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ •¸ .*• ۞
۞ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ۞ اللَّهُ الصَّمَدُ ۞ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ۞ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ۞
۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞
۞ *•.¸.•* بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ •¸ .*•¸ .*•۞
۞ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ۞ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ۞
۞ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ۞وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ ۞ وَمِنْ شَرِّحَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ۞
۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞
۞ *•.¸.•* بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ •¸ .*•*•..• ۞
۞ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ۞ مَلِكِ النَّاسِ۞إِلَهِ النَّاسِ۞ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ۞الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ۞ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ۞
۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞


💥اعوذ بالله من الشيطان الرجيم💥
اللّه
ُ لاَ 
إِلَـهَ
إِلاَّ
هُو
َ الْحَيُّ
الْقَيُّومُ 
لاَ 
تَأْخُذُهُ
سِنَةٌ
وَلاَ 
نَوْمٌ 
لَّهُ
مَا 
فِي 
السَّمَاوَاتِ 
وَمَا
فِي
الأَرْض
ِ مَن 
ذَا
الَّذِي
يَشْفَعُ 
عِنْدَهُ
إِلاَّ 
بِإِذْنِهِ 
يَعْلَمُ 
مَا
بَيْنَ
أَيْدِيهِم
ْ وَمَا 
خَلْفَهُمْ 
وَلاَ 
يُحِيطُون
َ بِشَيْءٍ 
مِّنْ 
عِلْمِهِ
إِلاَّ 
بِمَا 
شَاء
وَسِع
كُرْسِيُّهُ
السَّمَاوَات
ِ وَالأَرْض
َ وَلاَ 
يَؤُودُهُ 
حِفْظُهُمَا
وَهُو
َ الْعَلِي
ُّ الْعَظِيمُ )




اللهم صل على محمد واله محمد 
ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ
ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ
با صلوات برمحمد واله محمدمعطر شویم
ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ

شناسنامه قرآن

نام:قرآن
شهرت:فرقان
محل تولد:مکه,غارحرا
ملکه ی وحی:جبرئیل
تعدادسوره:114
تعدادآیه:6666
تعدادکلمات:77807
تعدادحروف:322374
تعدادجزء:30
تعدادحزب:120
تعدادنقطه:1015030
اولین سوره ی نازل شده:علق
آخرین سوره ی نازل شده:فتح
بزرگترین سوره:بقره
کوچکترین سوره:کوثر
قلب قرآن:یس
عروس قرآن:الرحمن
تعدادسوره های مکی:86
تعدادسوره های مدنی:28
کوچکترین آیه:مدهامتان(الرحمن)
بزرگترین آیه:282بقره
مدت نزول:23سال
سوره ای که بسم الله ندارد:توبه
سوره ای که دوبسم الله دارد:نمل
اولین گردآورنده به ترتیب نزول:حضرت علی(ع)
نخستین چاپ قرآن:درپطرزبورگ سال1382میلادی
نخستین چاپ قرآن در ایران:درتبریزسال1244هجری قمری

خدایا عاشقتم


خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده

او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو

نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

مناجات

یا مقلب قلب ما در دست توست...

یا محول حال ما سرمست توست...

کن تو تدبیری که در لیل ونهار ...

حال قلب ما شود همچون بهار...

عیدتون مبارک...

استخاره گرفتن از قرآن به نقل از امام علی(ع)

 
شيوه استخاره گرفتن با قرآن

از امير المومنين علي (ع) نقل شده كه :

اگر كسي بخواهد با قرآن كريم استخاره بگيرد بايد ابتدا سوره حمد وتوحيد هركدام سه بار بخواند وبعد چنين بگويد :
پروردگارا بدرستيكه من برتو توكل كردم وبوسيله قرآن كريم استخاره مي گيرم پس نشانم بده به آنچه كه نوشته شده در اسرار و نهانيهاي نهفته شده ات  و در اسرار غيبي و مخفي ات اي كسيكه داراي عظمت وبزرگي و كرامت وبخشندگي هستي .
سپس نيت كرده بعد قرآن را باز كرده هفت برگ بزند بعد از بالاي برگ هفتم شروع به شمردن سطرها كند به سطر هفتم كه رسيد اولين حرف از اولين كلمه سطر هفتم را نگاه كند .



چنانچه (الف) بود در آن كار خير وشادي وامنيت وموفقيت است .
چنانچه (ب) بود بدرستيكه منافعغ وسود زيادذي خواهد ديد وامنيت پيدا مي كند از آنچه او از آن مي ترسد .
چناچه (ت) بود او در معصيت وگناه مي افتد وبايد پرهيز كند از آن كار.
چنانچه (ث) بود خوشبختي دنيا وآخرت نصيب وي مي گردد.
چنانچه (ج) بود پس در كاري كه قصد كرده در آن منافع وسود فراواني مي باشد .
چنانچه (ح) بود خداوند روزي حلال وپاكي نصيب وي مي گرداند از آنجائيكه او پيش بيني آنرا نكرده .
چناچه (خ) بود بدرستي دلالت مي كند براينكه اين عمل غير صالح است ونبايد قصد كند برآن .
چناچه (د) بود پس مدا دوي حاصل مي شود وبه سعادت وخوشبختي مي رسد .
چناچه (ذ) آمد دشمنان را مقهور وناراحت خواهد كرد.
چناچه (ر) آمد پس او برقوم خود نصرت وبرتري مي يابد .
چنانچه (ز) بود پس او بر خصومت ودشمني وترس وتنفر مي افتد .
چنانچه (س) باشد خداوند خوشبختي وخير رانصيب او مي گرداند .
چنانچه (ش) باشدپس بايد برايش از طرف دشمنان ترسيد .
چنانچه (ص) بود او در شدت وناراحتي مي افتد وبايد صدقه بدهد وعجله كند .
چنانچه (ض) باشد پس او داراي مال وخير مي شود./
چنانچه (ط) آمد دردنيا و آخرت موفقيت نصيبش مي گردد.
چنانچه (ظ) آمد درآن كار رازي كه پنهان است آشكار مي گردد.
چنانچه (ع) آمد پس كمك خواهد كمك خواهد شد بركارش وموفق مي شود .
چنانچه (غ) بود در كاري مي افتد كه بايد برايش ترسي از آن كار وبايد صدقه بدهد .
چنانچه (ف) بود خداوند بزرگ حاجتش را برآورده مي كند و همچنين وسالش رابعد از دوري وفراق
چنانچه (ق) آمد پس او خوشبخت ومورد قبول بندگان خدا مي باشد .
چنانچه (ك) باشد درخصومت ودشمني مي افتد پس بايد صدقه بدهد.
چنانچه (ل) باشد پس او حاجتش برآورده مي شود ودشمنان رامقهور مي كند .
چنانچه (م ) باشد پس حتماً بايد دوري كند از آن كارزيرا كه موجب پشيماني وي خواهد شد .
چنالنچه (ن) آمد انجام آن كار خوب است .
چنانچه (و) آمد مال وثروت نصيب او مي شود وبه هيچكس محتاج نمي شود.
چنانچه (ه)امد دركارش توقف وتاخير ايجاد مي شود ولي عاقبت كارش به خير وخوبي مي انجامد .
چنانچه (ي) بود مژده خوبي به وي داده مي شود .

فضیلت مهمان


 امام صادق، علیه‏السلام، از شخصی پرسیدند: آیا برادرانت را دوست دارى؟ 

عرض کرد: بلى.

فرمودند: آیا به فقرایشان نفع مى‏رسانى؟ 

عرض کرد: بلى!

فرمودند: آیا آنها را به منزل خود دعوت مى‏کنى؟

 عرض کرد: بلى، غذایى نمى‏خورم مگر اینکه دو سه نفر از مؤمنین با من باشند.


امام فرمودند: آگاه باش! که فضل و بخشش و خیر و برکت آنها از فضل و بخشش تو بیشتر است، چون آنها وقتى به منزل تو وارد مى‏شوند، موجب بخشش گناه تو و خانواده‏ات مى‏گردند و زمانى که از منزل تو بیرون مى‏روند، گناه تو و خانواده‏ات هم خارج مى‏شود.

بهترین اخلاق

بافامیلى که با تو قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار کن

به کسى که چیزى به تو نداده، کمک کن 

و از کسى که به تو ستم روا داشته و بدى کرده، بگذر.  حضرت محمد(ص)

گل صداقت


دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند. وقتي خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسي نداري، نه ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي کند، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت: به هر يک از شما دانه اي مي دهم، کسي که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را براي من بياورد.... ملکه آينده چين مي شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت. 
سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد، دختر با باغبانان بسياري صحبت کرد و راه گلکاري را به او آموختند، اما بي نتيجه بود، گلي نروييد. روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبايي به رنگها و شکلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند. لحظه موعود فرا رسيد. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسي کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود. 
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسي را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلي سبز نشده است. شاهزاده توضيح داد: اين دختر تنها کسي است که گلي را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسري امپراتور مي کند: گل صداقت... همه دانه هايي که به شما دادم عقيم بودند، امکان نداشت گلي از آنها سبز شود!!! 
برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو 

تقدیم به صاحب همه مهربانیها

سلام محبوب من
چقدر تو صبح را قشنگ شروع میکنی
صدای خروس وکلاغ را که میپیچانی درهم ونسیم را که میوزانی بینشان،
آدم حالی به حالی میشود
هیچ دلبری نمیتواند مثل تو،همین اول صبحی، دل آدم را اینطور ببرد
خورشید هم ناز میکند مثل خودت،
سلانه سلانه قد میکشد از پشت تمام دورها،
و چقدر نزدیک میشود،
آنقدر که دست میکشد بر سروصورت آدم وداغش میکند با سر پنجه هایش،
تو هم دست میکشی بر دل آدم،
وعاشقش میکنی
معشوق صبور من
میفهمم که شب ها وقتی غرق میشوم توی خواب،می آیی به پیشم
دستت را حس میکنم که روی پیشانی ام دانه های شبنم میکارد
رد بوسه ات میسوزاند لبم را تا صبح
مثل آتش، داغی ومثل آب، شفاف
اگر تو نبودی، تو ، معنی نداشت
تو ،تمام توی منی
معبود من
اگر دیدی روزی کسی در کنارم بود،خودت میدانی ومیفهمی که به یقین ،
تکه ای از تو را با خودش داشت که
رهایش نکردم،
مگر نه اینکه تو در زیبایی هایی
گل را اگر ببویم لذتم از بوی توست...
مطلوب من
مرا پر کن از یاد خودت
نکند یادت برود،
من اگر یادم برود، تقصیر توست که یادم نمی اندازی که سخت نیازمند توام
تو باید مرا بارور کنی،از تمام خواستن هایم
تو خیلی خوبی
برای کسی که دوستت دارد
و برای کسی که یادش رفته دوستت دارد

حرفهای خودمانی

سعی کنید چیزهایی را که دوست دارید ، بدست آورید 

و گر نه باید چیزهایی راکه بدست آورده اید ، دوست

داشته باشید

حرفهای خودمانی

اگر می خواهی همای سعادت بر روی دوش هایت

بنشیند باید شانه ای به وسعت کوهستان داشته باشی

دغدغه های کودکانه

اولين ساعات بامداد بود...

آري اولين ساعات بامداد دومين ماه پاييزی 18 سال پيش بود كه پايش به اين دنيای پر از زشتی و زيبايی باز شد...

كودك معصومی كه  به قول خانم نظرآهاری هنوز عهدش را با خدا به ياد مي آورد..!

آری او هنوز يادش نرفته بود كه در پاسخ «الست بربكم» خدا،«بلي» گفته ست...

هنوز فراموش نكرده بود كه قرارست بر روي زمين خليفه ی خدا باشد نه شيطان..!

و هنوز فراموشش نشده بود كه انسان است واشرف مخلوقات...و عشق،محبت وانسانيتی را كه خداوند در نهادش نهاده بود را هنوز از ياد نبرده بود...

.

.

.

اما گذشت زمان،بزرگتر شدن اين كودك ساده دل وحضورش  در بين انسانها‍یی  كه  اكثرشان عهدشان را با خدا و انسانيتشان را از ياد برده بودند باعث شد تا او...«عصمت»...كه زيباترين وبهترين يادگار و سرمايه ی كودكيش بود را از دست بدهد...

.

.

.

حال  18سال و 5 ماه و 11روز از آن بامداد پاييزی ميگذرد...

 

در اين سالها او اينقدر چيزهای بعيد و تاسف بار از انواع واقسام انسانها ديده و شنيده كه ديگرمثل قبل ترها با ديدن

انسانهايی كه انسانيتشان را از ياد برده اند...

انسانهايی كه نفرت،كينه ودشمنی جا‍ی عشق،محبت ودوستی را در دلهايشان گرفته است

انسانهايی كه روشنفكری را در ضديت با دين ومذهب ميدانند

انسانهايی كه صداقت را سادگی و حماقت،و دروغ و نيرنگ را زرنگی ميدانند

وانسانهايی كه سرتا پا دروغند،و تظاهر وريا از سر و رويشان ميبارد تعجب نميكند..!

بلكه برعكس اگر انسانی را ببيند كه هنوز عهدش را با  خدايش از ياد نبرده و انسانيت فراموشش نشده  انگشت تعجب به دندان ميگيرد  و از سر شوق لبخند میزند..!

 

زندگی در بین این انسانها برای او بسیار سخت ودردآور است و دیدن این انسانها او را ملول میکند...

 

اودر حال حاضر  تنها دغدغه و نگرانی اش اينست كه مبادا او هم مثل خيليهای ديگری كه عهدشان را با خدايشان از ياد برده اند،عهد و پیمانش با خدا،انسانیتش ورسالت آسمانیش را از یاد ببرد...

لذا از تك تك شما دوستان عزيز خواهش ميكند تا برايش دعا كنيد...

دعا کنید كه هیچگاه عهد و پيمانش را با خدا از یاد نبرد و بتواند در بین این انسانهای عجیب و غریب زندگی کند..!

ايستگاه خدا

 
قطاري كه به مقصد خدا مي رفت ، لختي در ايستگاه دنيا توقف كرد و پيامبر رو به جهانيان كرد و گفت:
مقصد ما خداست . كيست كه با ما سفر كند؟
كيست كه رنج و عشق توامان بخواهد ؟
كيست كه باور كند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟


قرن
ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندكي بر آن قطار سوار نشدنداز جهان تا خدا هزار ايستگاه بود.

در هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد ، كسي كم مي شد قطار مي گذشت و سبك مي شد ، زيرا سبكي قانون راه خداست .

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت، به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت اينجا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند،اما اينجا ايستگاه آخر نيست .

مسافراني كه پياده شدند ، بهشتي شدند .اما اندكي ،باز هم ماندند ،قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.

آنگاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت :
درود بر شما ،راز من همين بود .آن كه مرا ميخواهد ، در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .


و آن هنگام كه قطار به ايستگاه آخر
رسيدديگر نه قطاري بود و نه مسافري .

خداوندا!
تقديرم را زيبا بنويس.
کمک کن آنچه را تو زود مي خواهي من دير نخواهم،
و
آنچه را تو دير مي خواهي من زود نخواهم.

خدای من!
کوله بارم اگرچه از توشه راه، تهی است، انباشته از توکل که هست!
اگرچه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است.
اگرچه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگرچه موریانه های بیم ،
استواری پاهایم را سست کرده است،
دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو
اگرچه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند،
آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد.
اگر خواب سرد زمستانی گناه، دلم را به انجماد کشیده است،
نسیم بهاری اعتماد به لطف تو در آوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.
اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت و نسیان،
در اشتیاق دیدار خورشید تو، شکفتن را از یاد برده است